نمی تابد ز آتش روی، خط عنبر آلودش


چه شمع است این که چون پروانه گردد گرد سردودش

تماشای گل و شبنم گوارا باد بربلبل


که بوی گل نمی ارزد به روی گریه آلودش

خدا از وعده دور و دراز او نگه دارد!


که دارد وعده بافردای محشر وعده زودش

جهان پرتیر و شمشیرست و من پیراهنی دارم


که تارش رشته جان است و جسم ناتوان پودش

سپند شوخ چشمی نذر آتش کرده ام صائب


که خواهد چشم مجمرروشنایی یافت ازدودش